بر قلب سنگی ات كتیبه ای خواهم نوشت از دردهای تاریخی و داغهای اساطیری ام، یادگاری برای لیلاها و مجنون های آینده، تا بخوانند قصه شیدایی و شوریدگی های عاشقی را كه طاقتش كوه را به ستوه آورد، و بیقراری هایش موج را پریشان كرد، صبوری اش ثانیه ها را به تحسین وا داشت.آوازهایش را بلبلان به خاطر سپردند، ابرها با چشمانش گریستند، بادها شرح شیفتگی و تشنگی اش را منزل به منزل و بیابان در بیابان با خود برند و پایمردیش زبانزد مردها شد.برقلب سنگی ات چنان شعله در خواهم نوشت كه شمعها و پروانه ها افروختن و سوختن را به فراموشی بسپارند.بر قلب سنگی ات كتیبه ای خواهم نوشت آیندگان را،اگر بتواند خون نشود و همچنان سنگ بماند.

نظرات شما عزیزان: