خسته ام
خسته ام از خدایی که دم از آزادی میزند و زندانش تنگترینِ زندانهاست.
ای خدای آنها...امیدوارم نه خدای من باشی و نه خدای آنها!
ولی اگر هستی و اگر نهایت عذابت جرعه آتشیست که به کامم میریزی
پر کن پیاله ام را که این آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391
| 23:34 | نويسنده : vafa |